جدول جو
جدول جو

معنی پس شین - جستجوی لغت در جدول جو

پس شین
به پشت رفتن، پس رفتن، گام نهادن به پشت سر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آس شدن
تصویر آس شدن
نرم شدن، آرد شدن، برای مثال تا مرا دل آس شد در آسیای عشق او / هست پنداری غبار آسیا بر سر مرا (امیرمعزی - ۳۵)، رفیقا جام می بر یاد من خور / که زیر آسیای غم شدم آس (سنائی - ۶۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
بقیۀ میوه که در آخر فصل و پس از چیدن میوه جا به جا در شاخه های درخت مانده باشد و بعد آن ها را بچینند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پست شدن
تصویر پست شدن
خوار و ذلیل شدن
با خاک یکسان شدن، منهدم گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر شدن
تصویر پر شدن
بسیار شدن، فراوان شدن، برای مثال پشّه چو پر شد بزند پیل را / با همه مردیّ و صلابت که اوست (سعدی - ۱۲۴)
لبریز شدن، لبالب شدن، برای مثال سرچشمه شاید گرفتن به بیل / چو پر شد نشاید گذشتن به پیل (سعدی - ۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس زدن
تصویر پس زدن
عقب زدن، دور کردن چیزی از روی چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پا شدن
تصویر پا شدن
از جا برخاستن و برپا ایستادن، برخاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس کشیدن
تصویر پس کشیدن
پس رفتن، به عقب بازگشتن، عقب رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(پِ)
جزیره ای کوچک از مجمعالجزایر کوک واقع در اقیانوسیه متعلق به زلاند جدید
لغت نامه دهخدا
(اَ فَهْ)
ردیف. (السامی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس نشین
تصویر پس نشین
آنکه در عقب نشیند، ردیف (سواری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لس شدن
تصویر لس شدن
مبتلی گشتن، بی حس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بریده شدن، رگ عرقوب است یا چهارپای دیگر قلم شدن: گرصد هزار سر بودت همچو بیدبن ور صد هزار دل بودت همچو کو کنار. پی گردد آن همه سر همچون سرقلم خون گردد آن همه دل همچون دل انار. (حسن غزنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیس شدن
تصویر پیس شدن
دو رنگ شدن ابلق گشتن خلنگ گردیدن، به بیماری برص مبتلا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس خیز
تصویر پس خیز
شاگرد و نومشق کشتی گیران نوچه
فرهنگ لغت هوشیار
عقب زدن دور کردن، جا گذاشتن بدنبال گذاردن: همشاگردیهایش را پس زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس شام
تصویر پس شام
چیزی که روزه گیران پیش از بامداد خورند طعام سحری سحور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس کشیدن
تصویر پس کشیدن
بعقب کشیدن خم کردن سرش را پس کشید، بعقب باز گشتن بقهقرا رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
مملو گشتن ممتلی شدن امتلا، فراوان شدن بسیار شدن، یا پر شدن گوش (کسی) از... یا پر شدن قفیز. لبریز شدن پیمانه، سپری شدن چیزی، مردن کشته شدن، تمام شدن پیمانه صبر برسیدن شکیب. یا پر شدن پیمانه. شکیبایی بپایان آمدن، عمر بسر آمدن رسیدن اجل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بس شدن
تصویر بس شدن
کافی شدن، اکتفاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا شیدن
تصویر پا شیدن
پراکندن، نثار کردن، ریختن، برافشاندن، پاچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا شیب
تصویر پا شیب
پلکان آب انبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا چین
تصویر پا چین
تنکه زنانه که سرپای آنرا چین داده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس نشینی
تصویر پس نشینی
عقب نشینی، در ردیف نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر شکن
تصویر پر شکن
پرچین پرشکنج پر آژنگ پر انجوغ مجعد، پر غم و اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رس شدن
تصویر رس شدن
متبلور شدن آن، رست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کین
تصویر پر کین
پر حسد پر حقد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر شیر
تصویر پر شیر
که شیر بسیار دهد: گوسفند پر شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پست شدن
تصویر پست شدن
ویران شدن، منهدم گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
بقیه میوه ای که در باغها بعد از چیدن میوه جابجا بر سر درخت مانده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس هشتن
تصویر پس هشتن
پس گذاشتن بعقب گذاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آس شدن
تصویر آس شدن
((شُ))
خرد شدن، له شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس شام
تصویر پس شام
سحری، غذای سحر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پر شدن
تصویر پر شدن
((پُ شُ دَ))
لبریز شدن، فراوان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس ران
تصویر پس ران
((پَ))
پس راننده، راننده شتر، حاد
فرهنگ فارسی معین